محمد رضا (آريو جون)محمد رضا (آريو جون)، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

نی نی مامانش

واسه خنده

  یه سری عکس جالب خنده دار و بی ادبانه اگه دوست ندارین نرین توی ادامه مطلب            یعنی چی اونوقت؟؟؟؟؟؟   این لباس رو ببنید و به روی خودتون نیارین ...
14 اسفند 1390

14و 15 اسفند

عزیزز دلم دیروز رفتیم با مامان زهره وخاله الهه خرید یهنی زنگ زدم گفتم کجایین گفتن اومدیم خرید منم سریع لباس پوشیدم رفتن دیدیم دارن مانتو میخرن منم یه مانتو پوشیدم خیلی بهم می اومد مامان زهره برام خریدش آخخخخخ جون بعد رفتیم حراجی کفش خاله الهه واسه تولدم دو جفت کفش واسم خرید اما به بابات نگفتم تا اونم برام بخره بعدش رفتم خونه خاله الهه براش دسری که مامان حنا جون یاد داده بود درست کردم شوهرش خیلی خوشش اومد و اینااااا بعد بابات اومد دنبالم اومدیم خونه خودمون بعد که اومددیم ناهار خوردیم یعنی من نخوردم اشتها نداشتم یه فیلم ترسناک گذاشتیم خدارو شکر روز دیدیم و الا سکته میکردم بعد یه بادای وحشتناکی میاومد منو بابات یکم ترسیده ...
14 اسفند 1390

نظتونو بم بگین چه حسی داشتین حتما حتما حتما خیلی حال بهم زن هستن

میزارم توی ادامه مطلب چون دوس ندارم همه ببننن شاید اعصابتون خورد شه وایناهاا پس اگه حامله هستین چندشتون میشه نیگا نکنین دوس ندارم اعصابتون خورد شه من همین جوری گذاشتم واسم جالب بودن         مردی که باردار شد... تصاویری که ملاحظه خواهید کرد مربوط به ماجرای شگفت انگیز بارداری یک مرد ژاپنیه . در پاسخ به دوستانی که گمان می کنند این تصاویر ساختگی هستند ، عرض می کنم که تصاویر کاملا واقعی هستند و کلکی در کار نیست . حقیقت امر اینه این آقا حاضر شده به جای همسرش ، زحمت بارداری رو تقبل کنه . توجیه علمی داستان رو هم اگه بخوام خدمتتون عرض کنم باید بگم روش کار به این ترتیب بوده که لقاح سلول های جنسی طرفین در...
13 اسفند 1390

12 اسفند و 13 اسفند

نی نی جونی مونی دیروز یعنی جمعه روز رای و اینا بود بابام دهن منو صاف کرد ٤٠ دفعه زنگ زد حتما من برم رای بدم مجبور شدم برم دیگه ناراحت میشد ... میدونی الان کلاس به رای ندادن شده چه جالبببه واسم یه روزایی ما عاشق این بودیم بزرگ شیم رای بدیم حالا کلاس به اینه شناسنامت مهر نخوره .... ولش کن مادر دنیا چپه شده  قبلنااا میگفتن   دانشگاه آزادی  ها  نسبت به ملی ها درس نخون ترن و اینااا حالا کلاس به اینه دانشگاه آزاد بری  خلاصه بابای توام مشهد بود  من تهناییییی تهنااااا  منم بلاخرره بلند شدم عصر البته هاااااااااااااا ظرفای رو دونه دونه سر جاهاش چیدم ظرفای اون شب  مهمونی رو ها  ب...
13 اسفند 1390

روزمرگی

سلام نی نی مینی من دیروز بلاخره ظرفام رو شستم اینقدر تنبل شدم حال نداشتم بزارم توی ظرف شویی بعد اونقدر تنبل تر بودم اونا اینقدر خشک شده بود تمیز نشد مجبور شدم خودم بشورمشون حالا هی دوتیکه میشستم ١ ساعت استراحت میکردم مامان به تنبلی من کی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو تو تو تو   بعد خلاصه شب ١١ خوابیدم دیروز صبح رفتم /ارایشگاه زحمت کشیدن موهامو سوزوندن و زرد شد حالا روش رنگه دیده نمیشه اما میترسم اگه رنگاش بره من چه خاکی تو سرم بریزم ااماا همین جوری اش خیلی خوشگله خیلییییییییییییییییییییی   بعد دیروز رفتم خونه خاله الههههههههه وای خونشون اینقدر خوشمل شده پارکت کردن خیلی ناز بود با فاطمه جیگرم کیک پختیم آخه فاطمه همش از کیک ...
12 اسفند 1390

اینا عکس بچه منه منم بلاخره یه عس از بچم گذاشتم

الان توی یه سایت بودم خب!!!!!!!!!1 بش عکس میدی عکس بچه تو بت میده وای وای مامانم فدات شم قربونت برم اگه تو این شکلی باشی من میخورمت من زدم دختر و پسر فرق نداره هر چی خودش داد ولی دارم بال در میارم از اینکه تو رو بور داد من آرزوم دقیقا همین شکلی بود بور سفید چشمای روشن خیلی دوسش دارم خیلی وای با اینکه جنسیت نداده بودم پسر شدی آریو من بعد من کرمم پرفت یه بچه دیگم میخواستم اینو داد این دختر عزیزززمه لپاشو مادرش بخورههه اینجا خودم جنسیت داده بودم         وای عشق مامانشه این پسرهههه ...
12 اسفند 1390

یه احساس

عشق دست نیافتنی من دیشب مهمون داشتیم منو بگو هیچ کارمو نکرده بودم تا ساعت 9 فقط میدویدم تو خونه از این ور به اون ور تصمیم گرفتم واسه مهمونا فقط مرغ بپزم تا معذب  نشن .. بنا به دلایلی سوپ و دسر و کیک هم درست کردم و باقالی پلو عکس دسرمو میزارم و همین طور کیکم   خیلی خلاصه 2 شب مهمونا رفتن و من 8 صبح واسه رنگ مو رفتم آرایشگاه ... خیلی قشنگ شد فردا هم میرم روشون رو مش میکنم  امیدوارم بابات خوشش بیاد آخه دهن منو سرویس کرده از بس میگه برو برو برو مش کن منم بدم نمیاد که قراره 70 درصد موهامو مش کنم تیره روشن شه فکر کنم خوب شه ایه موهام که خیلی قشنگه مامان زهره و بابا بزرگی امروز براشون کیک و دسر فرستادم خیلی ...
10 اسفند 1390

یک کاره خیلی خیلی سخت

بلاخره سن نی نی مو بررداشتم خیلی سخت بود سخت ترین کاره دنیا بود ولی مامانم باید این کارو میکردم ثانیه ها تو توی دلم میشمرم قول میدم فراموشت نکنم عاشقتم خیلی دوست دارم خیلییی (منظورم نمایش سن جنین بود)
9 اسفند 1390

فاطمه و سرمااخوردگی

سلام عزیز دلم دیشب نرفتم دکترر اما گوش دردم خوب شده دیگه زنگ نمیزنه دیشب خاله الهه اومد د نبالم منو بردن بیرون به زور وای الهی بمیرم فاطمه جون مریض شده رفتیم دکتر خیلی حالش بد بود دکتر بهش دوتا پنی سیلین داد و خانوم منشی براش زد وای فاطمه همش جیغ میزد منو صدا میزد من جیگررم کباب شد اشکام میریخت بچمممم فقط منو میخواست همش میگفت خاله .. من خالمو میخوام دیگه دلم طاقت نیورد رفتم بغلش کردم کلی تو بغلم گریه کرد و سرشو گذاشت رو سینم گوشای عزیزز دلم چرک کرده و گلوشم ورم کرده دکتر گفت ببرینش متخصص گوش حلق بینی شاید عمل لوزه بخواد منو خاله الهه مردیم نفسمون از ترس در نمی اومد خلاصه عزیززز خاله بغلم بود وای چقدر کمرم درد میکرد زیر شکمم ا...
8 اسفند 1390

6اسفند و 7 اسفند

  سلام خیلی عصبانی هستم چون آدمای ابلهی میان و برای آدم نظراتی میزارن ... که آدم سرش سوت میکشه با کلی ذوق اومدم نت نظراتمو بخونم خورد تو ذوقم آدمای بی تربیت بی فرهنگگگگ اه اه البته دور از جون مامانای مهربون نی نی سایت ولی خوب عصبانی شدم نت نداشتم چون علیرضا خان لب تابمو برده بود سر صحنه منم داشتم از بی نی نی سایتی میمردم خلاصه دیشب دایل آپ وصل شدم با کامپیوتر وایییییی روانی شدم از بس که سرعتش افتضاح بودد جات خالی مامان جون خاله الهه رفته خونه مامان زهره چون دارن خونشونو پارکت میکنن امروزم رفتم آرایشگاه واسه چهار شنبه وقت گرفتم برای رنگ مو یا دکلره هنوز فکر نکردم بابات اوکی داد آق جونننننن امروزم ناهار آش رشته پختم همه...
7 اسفند 1390